خورندۀ گوشت کوفته شده. (ناظم الاطباء) ، دیوث. کسی که معاش وی از اعمال ناشایستۀ زنش بگذرد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). غلتبان: یکیش خام طمع خواند و یکی بدنفس یکی کلنگی گوید یکی چه خوزیخوار. کمال اسماعیل
خورندۀ گوشت کوفته شده. (ناظم الاطباء) ، دیوث. کسی که معاش وی از اعمال ناشایستۀ زنش بگذرد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). غلتبان: یکیش خام طمع خوانَد و یکی بدنفس یکی کلنگی گوید یکی چه خوزیخوار. کمال اسماعیل
آهسته آهسته. کم کم. اندک اندک. (یادداشت بخط مؤلف) : سخن هرچه بشنیدم از شهریار بگفتم به ایرانیان خوارخوار. فردوسی. همی رفت بر خاک بر خوارخوار ز شمشیر کرده یکی دستوار. فردوسی. چنین گفت پس نامور با تخوار که این کیست کآمدچنین خوارخوار. فردوسی. شاه لشکر را گفت شما خوارخوار از این در بروید و هر چهار سوی قلعه را نگاهدارید. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). و گویند برهنه بر قفا خفت و بفرمود تا ده رطل روی در چهار بوته گداختند و بر سینۀ وی ریختند خوارخوار و آنجایگاه بر دانه دانه بیفسرد که هیچ موی و اندامش نسوخت. (مجمل التواریخ والقصص)
آهسته آهسته. کم کم. اندک اندک. (یادداشت بخط مؤلف) : سخن هرچه بشنیدم از شهریار بگفتم به ایرانیان خوارخوار. فردوسی. همی رفت بر خاک بر خوارخوار ز شمشیر کرده یکی دستوار. فردوسی. چنین گفت پس نامور با تخوار که این کیست کآمدچنین خوارخوار. فردوسی. شاه لشکر را گفت شما خوارخوار از این در بروید و هر چهار سوی قلعه را نگاهدارید. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). و گویند برهنه بر قفا خفت و بفرمود تا ده رطل روی در چهار بوته گداختند و بر سینۀ وی ریختند خوارخوار و آنجایگاه بر دانه دانه بیفسرد که هیچ موی و اندامش نسوخت. (مجمل التواریخ والقصص)